کارهای ابتکاری پدر

قطار عمر جز در ایستگاه خاطره ها توقف نمی کند.

کارهای ابتکاری پدر


پدر بسیار باهوش و مبتکر بود. با اینکه خودش را بیسواد می خواند ولی کارهای ابتکاری بسیار می کرد.

سال 74 پدر تصمیم گرفت منزلمان را نوسازی کند. او معتقد بود دهلیز دیگر قدیمی شده و باید به جایش هال پذیرایی ساخت. آن روزها چنین چیزی هنوز در یامچی مرسوم نبود. پدر دو اتاق جدید همراه با یک آشپزخانه ساخت و بالکن کاشیکاری شده را نیز به اتاق نشیمن اضافه کرد. البته این کار  چند ماه طول کشید به همین خاطر مدتی را که اتاق نشیمن خراب شده بود در اتاق مهمان می نشستیم. 

عصر 26 آذر وقتی در همان اتاق مهمان نشسته بودیم احد (حنیفه پور) خبر آورد که روح الله ضعیفی از دنیا رفت. 
شنیدن این خبر، مرا بسیار غمگین ساخت ولی در باورم نگنجید. ساعتی بعد در حالیکه هوا گرفته و ابری بود سمت قبرستان رفتم. دویست متر مانده به قبرستان پاهایم از حرکت ایستاد. در حالیکه در بلندی ایستاده بودم جمعیتی دیدم که برای خاکسپاری در قبرستان جمع شده بودند. همانجا اشک در چشمانم نشست و باورم شد که رفیق چهارده ساله ام مرده است. این اولین بار بود که یکی از دوستانم را از دست می دادم.

مرگ روح الله تاثیرات عمیقی در ضمیر نازک و نوجوانانۀ من گذاشت. تا چند ماه در بستر خواب، پنهانی برایش گریه میکردم. حتی 5 ماه پس از این حادثه وقتی شاعر شدم شعرهایی ساده ولی غمگین در دنیای نوجوانی ام برایش سرودم که تعدادی از آنها هنوز هم باقی است. یادت جاودان رفیق کودکی های من.

 
پس از نوسازی منزل، پدر خاک حیاط را کند و مخزنی بسیار بزرگ داخلش گذاشت. می گفت مخزن برای این است که زمستانها بابت گازوئیل در مضیقه نباشیم. آن روز دوست پدر، بایرام سیدی هم کنارش بود و به او کمک می کرد. پس از اتمام کار، مرا داخل مخزن فرستادند تا خاکهایش را تمیز کنم. چون درب مخزن تنگ و کوچک بود خودشان نمی توانستند این کار را بکنند ولی من به راحتی داخلش رفتم. داخلش تاریک و ترسناک بود.

آن زمان یامچی هنوز گاز شهری نداشت و بخاری های منازل نفتی بودند. آن بخاریها مخزنی کوچک داشتند که چند ساعت یکبار باید با نفت یا گازوئیل پر می شد. پر کردن این مخزن، آن هم در سوز زمستان کار سختی بود به همین خاطر پدر برای حل این مشکل، دست به کاری ابتکاری زد.

او ابتدا یک منبع کوچک بالای پشت بام دستشویی گذاشت. سپس یک موتور برقی به مخزن دفن شده در خاک حیاط متصل کرد. 
پس از آن پدر، شیاری کوچک در دیوار حیاط کند و شیلنگی بسیار نازک داخلش گذاشت. یک سر آن شیلنگ به مخزن بالای پشت بام وصل بود و سر دیگرش به بخاری اتاق. گازوئیل توسط موتور به مخزن بالایی پمپاژ می شد سپس توسط شیلنگ به بخاری اتاق می رسید. با این ترفند، دیگر نیازی به مخزن بخاری نبود و اتاق همیشه گرم می ماند. 

منزل ما پس از نوسازی در سال 74


پدر علاوه بر این خلاقیتها، دور اندیش هم بود. او می دانست در آینده مراسماتی چون عروسی یا غیره در حیاط منزلمان خواهیم داشت لذا برای اینکه بتوان روی حیاط چادر کشید، هفت لولۀ آهنین در فضای بالایی اش جوشکاری کرد. این لوله ها یک سرشان بالای اتاق جدید بود و سر دیگرشان بالای ساختمان اصلی. بعدها انگور موجود در حیاطمان آن قدر بزرگ شد که آن لوله ها تبدیل به آلاچیقی بزرگ برای آن شدند.

امروز همان مخزن بزرگ زیر خاک حیاط باقی است و لوله های آهنین نیز هنوز سر جایشان هستند. بقایای آن شیلنگ هم داخل دیوار های حیاط دیده می شود.

برای ارسال نظر روی متن روبرو کلیک کنید. (مشاهدۀ نظرات)

میله های جوشکاری شده توسط پدر