ایستگاه خاطره ها

قطار عمر جز در ایستگاه خاطره ها توقف نمی کند.

شعر ایستگاه خاطره ها

ای از خیـال تو  روشــن پگـاه خاطره ها
پس از تو شد همه عمرم تباه خاطره ها

تو چون قطار گذشتی از این زمانه ولی
نرفـت یــاد تـو  از ایستـــگاه خاطره ها

نظر چو می کـنم اندر کتاب زندگی ام
تویی همیشه در او پادشـاه خاطره ها

هنوز عطر تو دارنـد کـوی و برزن شهر
هنوز مانـده به راهـت نگاه خاطره ها

مگـر دوباره بگیــــری مرا در آغوشــت
نشسته کودک شوقم به راه خاطره ها

از اینـکه قــدر ندانستـمت پشیـمانم
بگیر دســت دلـم ای گـواه خاطره ها

تو از نسـیم سحــر نیـز پاکــتر بودی
منم که بعـد توام روسـیاه خاطره ها

مرا پس از تو پناهی دگر بجز غم نیست
تو جاودانـه شــدی در پـنـــاه خاطره ها