ایستگاه خاطره ها

قطار عمر جز در ایستگاه خاطره ها توقف نمی کند.

مردی از دنیای کتاب




نوزدهم بهمن 74 و مصادف با شب احیا بود. من و تعدادی از دوستان، گوشه ای از مسجد سمت کتابخانه نشسته بودیم. کنارمان مردی تقریبا چهل ساله که نقشه ای جغرافی جلویش پهن بود برای چند نفر در مورد کشورها صحبت می کرد. تا آن شب او را ندیده بودم ولی می گفتند نامش محمود جویبان است. خیلی دلم می خواست من هم به صحبتهایشان ملحق شوم تا اینکه یکی از بچه ها گفت: حنیفه پور هم در جغرافی مهارت دارد. آقای جویبان، نقشه را که روی زمین پهن بود سمت من چرخانید و گفت: پس بیایید باهم از کشورها و جزایر حرف بزنیم.

در حالیکه همه تماشا میکردند، من و آقای جویبان مناظره ای جغرافیایی ترتیب دادیم. آقای اللهیاری (علیرضا) کمی آن طرفتر این مناظره را تماشا میکرد. مناظره که تمام شد جلو آمد و با من دست داد سپس گفت: احسن آقای حنیفه پور. تا آن شب نه آقای اللهیاری را می شناختم نه آقای جویبان را. آشنایی من با هر دوی ایشان در همین یک شب اتفاق افتاد و آغازی شد برای رفاقتی دوستانه با آنها که هر کدام دنیایی برای خود داشتند.

بعدها متوجه شدم آقای جویبان با سایر کسانی که می شناسم متفاوت است. جدا از تواضع و صداقت بی نظیرش، اطلاعاتی سرشار از تاریخ، ادبیات و ... داشت که همیشه مرا متعجب می ساخت. او دانشگاه دیده نبود ولی اطلاعات عمومی اش به دانشگاهیان می چربید. اینکه این مرد متواضع، دانایی و هوشمندی را از چه کسی داشت همیشه برایم سوال بود تا اینکه یک روز برای جلسه ای پنج نفره به منزلشان رفتیم.

آقایان عین الله درج دهقان، جواد مردانپور، محمود سببکار و من میهمانان دعوت شده در این جلسه بودیم. هنگام ورود، آقای سببکار گفت امشب چیزی در این خانه خواهید دید که شاید شما را شگفت زده کند. نمی دانستم منظورش چیست. در را که باز کرد کتابخانه ای دیدیم با کتابهای مختلف. آنجا بود که فهمیدم آقای جویبان مردی است اهل مطالعه. آنگونه که آقای سببکار گفته بود این صحنه مرا شگفت زده کرد ولی به پاسخ بسیاری از سوالاتم نیز رساند. سوالاتی که در کنجکاویهای نوجوانانه ام بی پاسخ مانده بودند.

آری دوستداران کتاب، خودشان نیز مانند کتاب دوست داشتنی اند. صداقت، صمیمیت و تواضعی که من در این مرد دیدم دلیلی جز این نداشت که اهل فهم و مطالعه بود. کتاب، زندگی بخش است و انسان ساز. حتی اگر چیزی به شما ندهد کمترین نفعش به شما این خواهد بود که بسیاری چیزها همچون دروغ، طمع و خودپسندی را از شما خواهد گرفت. قصه هایی که آقای جویبان، بیست و پنج سال پیش برایمان تعریف می کرد همه در این راستا بود. هنوز حکایتهای «تکبیر شگفت» و «تندیس داوینچی» آقای جویبان را به خاطر دارم. نه تنها فراموششان نکرده ام بلکه نقل آنها برای دانش آموزان، هر سال نُقل کلاسهای من است. شیرینی این دو حکایت و درسی که آنها به انسان می دهند حقیقتی است غیر قابل انکار.

برای نوشتن نظر روی متن روبرو کلیک کنید.  (ارسال نظر)

آقای جویبان و کتابخانه قدیمی اش